عاشقانه

غیبت

نمیدونم چرا تارگیا اینقدر علاقه به غیبت کردن پیدا کردم..همش از کارای این و اون ناراحت میشم و پشت سرشون حرف میزنم..مخصوصا خواهرشوهرم ماجرا این بود که این چند وقت پدرشوهر و مادرشوهرم مشرف شده بودن حج و خواهرشوهرم از قم اومده بودن شهرمون و خونه اونا بودن،،حالا طبقه بالای خونه مادرشوهرم وسیله داره ولی خالیه،و بعضی وقتا میرفتن اونجا ولی از وقتی بچه دومشون به دنیا اومد دیگه نرفتن بالا،،حالا قبل از اومدنشون ما خونه رو داشتیم تمیز میکردیم برای ولیمه بالا رو هم همسرم خیلی تمیز کرد و گردگیری اساسی ای کرد برای اینکه آقایون بالا برن و خانوما پایین،،بعدم ما دو سه شب طبقه بالا میخوابیدیم چون خونمون دور بود و کارا زیاد بود صرف نمیکرد بریم بیای...
18 شهريور 1398
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد